عشق سوخته

 

به نام خدایی می نویسم که  خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی باحاله من دوستش دارم اونم دوستم داره.

 

 




نوشته شده 3 شهريور 1398برچسب:, توسط Dr.الهه

 

سلام سلام
سلام سلام
سلامممممممممممممممممممممممم به همگی خوبین خوشین سلامتین؟
میدونین تصمیم جدیدو بزرگی گرفتم خیلییییییییییییییییییییییییییییی بزرگ.
تصمیم گرفتم مدل وب نویسیم و عوض کنم با این که چند سال به اون سبک عادت کرده بودم ولی خوب احساس میکنم به کمی وب تکونی نیاز دارم میخام وبم و متحول بنماییم.میخوام از این به بعد یک جوره دیگه به همه چی نگاه کنم. یک جور باحال.
پس الهه اومد با وب جدیدددددددد.
وب جدیدم مبارکم باشه.

 




نوشته شده 2 شهريور 1398برچسب:, توسط Dr.الهه

 خوب خوب خوب

بالاخره ما وقت کردیم بعد از چند وقتی 1 سری به وبمون بزنیم

از دوستانی که جویای حال ما بودن تشکر می کنم و میگم که من زنده ااااااام

تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده ولی از همه مهمتراشون قبولی ارشد و ازدواج بود.

آره ازدوااااااااج  بالاخره خانم دکتر ما هم عروس شد 

و این آغاز کلی درد سرو هیجان و کار و تلاش  و کوشش 

اینم مرحله ایه دیگه باید طی بشه

وقتی بعد از این همه وقت به وبلاگ سر زدم تازه فهمیدم که چقدر دلم واسه نوشتن تنگ شده

ملوم نیست که دیگه کی بتونم سر بزنم

از پیام های همه دوستان ممنونم

تا دیدار مجدد

خدا نگهدار




نوشته شدهپنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط Dr.الهه

به امروز روز عاشقاست

خوش به حال اونایی که کسی و دارن تا به هم تبریک بگن

منم منتظر کادومم منتظرم ببینم تنها یار همیشه گیم چی بهم کادو میده

خیلی دوستش دارم تنها کسی که توی هیچ شرایطی تنهام نمیزاره

کاش من هم همونقدر که دوستم داره مستونستم دوستش داشته باشم

خدایا بزرگیتو شکر دوست دارم خدا

 




نوشته شدهدو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

زندگی افتان و خیزان در به در دنبال تاکستان خشبختی دویدن چیدن آن یا نچیدن این تمام زندگانیست!! این جمله ای بود که از دوره ی نوجوانی ناخاسته سرزبونم بود. وقتی یک برگه سفید میرسی دستم ناخاسته توش این و مینوشتم گاهی اوقات ناخاسته زمزمش می کردم. ولی الان به این نتیجه رسیدم که جمله نا امید کننده ای بوده و تغیرش دادم گاهی میگم دیر بوده ولی بعد با خودم میگم نه میشد دیرتر از اینم باشه . الان بیشتر معتقدم وقتی بری دنبال خوشبختی اونم در به در و افتان و خیزان پس حتما به دستش میاری و حتما از تاکستان خوشبختی می چیدینی پس نچیدنی در کار نیست. من دونبال خوشبختیم پس اونو میچینمو میچینمو میچینم

 

 




نوشته شده 4 آبان 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

دیشب داغون بودم بد جووووووووووووووووووووووووور به هم ریخته بودم چیزی نمونده بود قولم و بشکنم دست به هر کاری زدم که اینکارو  نکنم و بالاخره موفق شدم قولم رو نشکستمممممممممممممممممممممم

خیلی سخت بود اما پای قولم موندم

و نتیجشم دیدم واییییییییییییییییییییییییییییی خدای من شیرین ترین نماز صبحی بود که خونده بودم عالی بود غیر قابل  وصف با یک آرامشی بیدار شدم یا بهتر بگم با یک آرامشی بیدارم کردن که تا به حال تجربه نکرده بودم برای اولین بار بود که گفتم خدایا نمی شد نماز صبح از 2 رکعت بیشتر باشه؟نمیشد 4-5 رکعتیش می کردی

اصلا دلم نمی خاست جا نمازم و جمع کنم

وقتی دیدم واسه نماز صبح بیدارم کرده اشک زوق تو چشمام جمع شده بود

خدایا ازت ممنوننننننننننننننننننننننم

 عزیزم ممنونم که بهم آرامش دادی

 خیلیییییییییییییییییییییییییی دوست دارم




نوشته شده 30 مهر 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

دیروز یک قول بزرگ و سنگین به یکی دادم

خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی سنگین

بد جور تحت فشارم ولی کاریم نمی تونم بکنم چون قول دادم

فقط خاستم بگم اینجور مواقع انسانها خیلی به همدیگه نیاز دارن به یار و همدلیه هم ، دوستان برام دعا کنید دعا کنید که بتونم پای قولم بمونم. از اینکه نتونم می ترسسسسسسسسسسسسسسسم. 

وقتی خواستم قول بدم خوب می دونستم چقدر برام سخته ولی قول دادم چون حس کردم باید اینکارو بکنم خیلی چیزا یک طرفه نیست گاهی باید اینکارو کرد امیدوارم که درست رفته باشم. Dr الهه هیچوقت زیر قولش نمیزنه. برام دعا کنید بتونم تا آخرش پای قولم بمونم.

الان که این و نوشتم و با شما دوستان حرف زدم کلی آروم شدم ممنونم که به حرفام گوش دادین

آرزو میکنم هیچکدومتون مجبور نشید همچین قولهایی بدین

تا آپ بعدی




نوشته شده 29 مهر 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

وقتی طوفان می شود :

                  عده ای دنبال سر پناه می گردند

                                عده ای پناه گاه می سازند

                                           ولی معدود کسی هست که آسیاب بادی  بنا کند

 

 

جمله جالبیه مگه نه؟ عاشقش شدم.چشم بعضی ها روشن




نوشته شده 25 مهر 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

امروز داشتم به زندگیم و آینده و خیلی مسائل دیگه فکر می کردم و با یک نفر هم گپ میزدم.

تو این حرفا به ناگاه یاد یکی از حرفای همکلاسیم افتادم خیی حرف جالبی بو دو من فراموش کرده بودم تا یادم اومد گفتم بنویسم که دوباره یادم نره.

دوره کار آموزیم روی یک زمین 1 هکتاری کشت انجام می دادیم وقتی کار تقسیم زمین تمام شد نوبت بذر پاشی و چاله کندن و پر کردنشون بود وای به زمین نگاه کردم یعنی این مساحت و قرار ما با دست کشت بدیم؟ یکی از همکلاسی ها رو کرد به همه و گفت : پدرم همیشه میگه چشم می ترسونه و دست کار خودش و میکنه .

اول منظورش و نگرفتم شروع به کار کردیم و دیدم وای زمین کشت شد تموم شد باورم نمی شد و با تعجب به بخشی که کشت کردیم نگاه می کردم. اونجا فهمیدم آره چشم میترسونه میگه نرو، نمیشه ، سخته و ... ولی دست کارشو شروع و تموم میکنه

وای که چقدر دلم واسه اون دوران و کار آموزیم تنگ شده روزهای خوشی بود.

 




نوشته شده 23 مهر 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

هیچ حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه دلم گرفته




نوشته شده 15 مهر 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

امروز 2 دونه مطلب از شکسپیر خوندم

خیلی با شکسپیر حال میکنم فقط نمیدونم چرا جمله هاشو سنگین و پر مفهوم میگه

من که هر جمله ای ازش شنیدم در حین ساده بودنش کلی طول کشیده مفهومش و بگیرم تازه بعد از اون هرچی بیشتر فکر می کنم بیشتر به نتیجه میرسم و جالبیش اینجاست اگه ول نکنم و همینجوری به افکارم ادامه بدم میبینی که اُه اُه از اون جمله چندین براشت جدید پیدا میشه اینجاست که کار بیخ پیدا میکنه و اوضا بد جور بهم میریزه و تازه اول سر در گمی ها ست. به نظر من که باید جمله هاشو هضم کرد

ولی خوب در کل خیلیییییییییییییییییییی شکسپیر و دوست دارم و همیشه به خاطره افکاره به این بزرگی و پیچیدگیش تحسینش میکنم  آفرین شکسپییییییییییییییر 

الکی که نیست رفیق فابم شده

جمله اول : موفقیت هایی که نصیب بشر شده عموما در سایه تحمل و بردباری بوده است .

جمله دوم : از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است.




نوشته شده 18 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

                                                                                                             

امشب همینطوری که داشتم برای کارام نت گردی می کردم به یک مطلب جالب رسیییییییییییدم

خیلی با حال بود و منو به فکر فورو برد شما هم بخونید خدا رو چه دید شاید عاشق بودین و خبر ندارین

می خوای بدونی عاشق چه کسی هستی؟این مطلب را بخون!

وقتیکه با اون شخص بخصوص هستی ..تظاهر میکنی که بهش بی اعتنایی ..ولی وقتیکه اون دور و اطراف نیست .چشمات دنبالش میگرده....

این همون وقتیه که تو عاشقی....

*******************

کسی هست که همیشه باعث شادی
تو میشه..نگاهت  و توجه ات فقط واسه اون شخص بخصوص هست...پس تو عاشقی

*******************

 اگرچه از اون شخص به خصوص انتظار نمیره که واسه رسیدن صحیح و سالمش به مقصد خبر بده و تلفنت هم زنگ نمی زنه ..ولی بی صبرانه در انتظار تلفنش هستی....

این همون زمانی هست که  عاشقی

  
*******************

اگه واسه دریافت یه ایمیل 
هر چند کوتاه از اون شخص هیجان زده تر از ایمیل های بلند بقیه افراد هستی...

تو عاشقی... 

*******************

وقتیکه تو می فهمی که نمیتونی همه ایمیل ها و اس-ام -اس های تلفنت رو پاک کنی چون یه دونه اس -ام- اس یا ایمیلش مال اون شخص بخصوص هست.

.تو عاشقی 

*******************
وقتیکه بهت 2 تا بلیط مجانی واسه سینما میدن  و تو بدون شک به
اون شخص فکر میکنی..

پس تو عاشقی 

*******************
 تو به طور مداوم به خودت تلقین میکنی که :**بابا اون شخص
بخصوص فقط یه دوست ساده هست.**ولی در عین حال نمیتونی جذابیت های ذاتی اون  رو نادیده بگیری...

این همون زمانی هست که عاشق شده ای

 

*******************

در مدت زمانی که این مطلب رو میخوندی ..اگه تصویر شخص بخصوصی هی تو فکرت نقش می بست و یاد اون میکردی

پس تو عاشق همون آدم شده ای

خب پس یعنی من عاشق نشدددددددددددددددددددددددددددم؟؟؟؟؟ نمی خام قبول نیست

میدونین دارم به چی فکر میکنم دارم فکر میکنم که...

این شیرینو فرهاد و لیلی و مجنون و رامین و ویس و .... چه جوری اون زمانی که ایمیلو گوشی و تکنولوژی نبوده فهمیدن عاشق همن؟

من که قبول ندارم  به نظر من عشق و عاشقی اونقدر فراتر از این حرفاست که نمیشه با این جملات گفت که عاشقی به نظر من این مطلب واسه اینه که وادارت کنه و بهت به قبولونه که عاشقی یا باید عاشق باشی اصلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا قبول ندارمممم

من که میگم برای اینکه بفهمی عاشقی یا نه یا حتی عاشق کی هستی فقط یک راه هست اونم اینکه به بینی دائما اسم کیو صدا میزنی کیه که هی میاد تو ذهنت و یواشکی در میره و وقتی اونو تجسم میکنی یک لبخند کوچیک و ملیح کنج لبات میزاره و به یادش که میوفتی با اینکه قلبت به تالاپ تلوپ میوفته ولی حس شیرین آرامش و در تمام تارو پود وجودت حس میکنی. فقط همین و بس  

من اینو قبول داررررررررررررررررررررررررررررررم....

حالا راستشو بگو بینم اون کیه که یواشکی بهت سر میزنه و در میره ؟ ها ؟؟؟؟؟؟




نوشته شده 12 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

 آیا میدونین

                    سر درد 240 علت داره

                                                   و

                                                      یکی از دلایل آن پوشیدن کفش تنگ است !!!!

جالبه مگه نه!؟

از این به بعد هروقت سر درد شدین قبل خوردن قرص و دکتر رفتن یک نگاه به کفشاتون بندازین.




نوشته شده 10 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

امروز یک جلسه ی خیلی مهم کاری داشتتتتتتتتتتتتتتتم.

همکارم یک حرف جالب زد خاستم  اینجا بنویسم که فراموش نکنم.

علم را باید در کوره تجربه پُخید.

وقتی اینو گفت اول گشنم شد آخه روزه بودم و اون از پخت و پز حرف میزد ولی بعدش به این نکته رسیدم که :

من خیلیییییییییییییییییی بی تجربه ام حالا چه کار کنممممممممممممممم!؟

ولی خوب بعد اندکی فکر و تامل تصمیم گرفتم با تجربه شم تا زودی علمم و بپُخم

میخام کارخونه ی اصلی علم پُخی راه بنداززززززززززززم.

 




نوشته شده 6 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

 

             یه ماهی بود یه دریا یه آسمون زیبا
                                                                     یه قایق شکسته یه ماهیگیر تنها
           یه  ماهیگیر که دریا دنیای باورش بود
                                                                      خیال صید ماهی امید اخرش بود
         یه ماهی که نگاهش به آیینه های نور بود
                                                            فکر شب عروسی تو جمله ی بلور بود
        ماهی شده بود باورش تور اگه بندازن سرش
                                           میشه عروس ماهی هاشاه ماهی میشه همسرش
       ماهی نمیشد باورش تور اگه بندازن سرش
                                        میشه اسیرماهیگیرنگاه سردماهیگیرمیشه نگاه اخرش
       ماهی نفهمیدچه دستی سینه زخمیشوبرید
                                                     کدوم لب گرسنه ای شوری زخمش رو چشید
      ماهی دلش میخندیدبه قحطی محبت
                                                      به دشنه ای که خورده از خنجر رفاقت!!!!!!
 



نوشته شده 3 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

 

از تو ای عشق! در این دل چه شررها دارم
یادگار تو چه شبها چه سحرها دارم
با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم
گرچه از خود خبرم نیست,خبر ها دارم
تو مرا وابسته و آشفته و رسوا کردی
تو مرا قافل از اندیشهی فردا کردی
گرچه از عشق!شکایت ز تو چندان دارم
                                    که به عمری نتوانم همه را بشمارم...
گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم
گرچه از آن زلف گره ها زده ای در کارم
بازهم گرم از این آتش جان سوز توام
سر خوش از آه و غم و درد شب و روز توام
شکوه بی جاست مرا کشتی و جانم دادی
                                   آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو
عاقلان بیهوده خندند به دیوانه تو
نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو
آه از آن کس که نشد مست ز میخانه تو
                                کاش دائم دل ما شظ تو بلرزد ای عشق
                               آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق؟

 




نوشته شده 3 شهريور 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

عشق یعنی حسرت شبهای گرم... عشق یعنی داشتن رویای نرم
عشق یعنی یک بیابان خاطره... عشق یعنی چهار دیواری بدون پنجره
عشق یعنی گفتنی با گوش کر... عشق یعنی دیدنی با چشم کور
عشق یعنی غرق گشتن در سراب... عشق یعنی حلقه های بی حساب
عشق یعنی تا ابد بی سر نوشت... عشق یعنی آخر خط بهشت
عشق یعنی گم شدن در لحظه ها... عشق یعنی آبی بی انتها
عشق یعنی زرد تنه و غریب... عشق یعنی سرخی ظاهر فریب
عشق یعنی هر چه تنها ماندنیست... عشق یعنی هر چه را دل کند نیست
عشق یعنی یک سوال بی جواب... عشق یعنی راه رفتن توی خواب
عشق یعنی تکیه بر بازوی باد... عشق یعنیحسرت پاییز و باد
عشق یعنی خسته بودن ازفریب زندگی... عشق یعنی درد بردن از غم بالندگی
عشق یعنیهرچه گفتن هرچه کردن بهر او... عشق یعنی هر زمان تنها شنیدن نام او



نوشته شده 31 مرداد 1389برچسب:, توسط Dr.الهه




نوشته شده 15 مرداد 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

گل من باز به این باغ بیا
باغ هم تشنه طنازی توست
گل من، چمن از شوق نگاهت
دست بر شاخه تارا دارد
وزمین هر دم از شادی احساس وجودت
       به زمان می بالد
گل من ! آسمان هم به تماشای حضورت آمد
باد هم می خواهد که نگهبان حضورت باشد
شوق دیدار تو از ابر به هر قطره باران بارد
گل من دیر شده است باغ بی تاب شده است
علف هرز بر این شوق بسی می خندد
       اشک راه نفسم می بندد
و تو هم می خندی؟! 
من محیّای حضورت هستم
چشم برهم دارم لحظه آمدنت،تاب ندارد جانم...
آمدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 وای بر من،گل من؛باغ اغیار چرا؟
تو چرا حکم به تنهایی این دل دادی؟
ابر میگرید باز و زمین خیس و تر است
وای بر چرخ فلک باد هم خاک به سر دارد باز
                  دگر این باغ خزان خواهد شد
ودلم...
وای بر تو که هنوز من نفسهای تورا می شنوم
لحظه مرگ رسید و تو بر خاک نشستی
آسمان منتظرت بود ولی
باز هم چله نشین سر این خاک شدی




نوشته شده 7 مرداد 1389برچسب:, توسط Dr.الهه

 

نظر یادتون نره

 




نوشته شده 7 تير 1389برچسب:, توسط Dr.الهه
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.